پیش بسوی تغییر در ایران و برقراری جمهوری دمکراتیک و حکومت سکولار در کشورمان

پیش بسوی تغییر در ایران و برقراری جمهوری دمکراتیک و حکومت سکولار در کشورمان

سکولاریسم چیست و چه تفاوتی میان سکولاریسم سیاسی با سکولاریسم فلسفی وجود دارد؟- قسمت دوم

انگیزاسیون و تفتیش عقاید توسط کلیسا یکی از اصلی‌ترین دلایلی بود که مردم به سکولاریسم گرایش پیدا کنند

 دلایل تاریخی بوجود آمدن سکولاریسم سیاسی

دلایل تاریخی بوجود آمدن سوکولاریسم سیاسی در سه مورد خلاصه می‌شود:

- دلیل اول ضعیف شدن تدریجی کلیسا در رویارویی با نهاد علم بود، عرصه سیاست، عرصه رویارویی قدرت‌هاست، منتهی قدرت‌های جامعه فقط سیاسی-نظامی نیستند، مثلا نهاد علم و نهاد هنر هم دارای قدرت هستند، کلیسا در طی قرون وسطی سازمان بسیار قدرتمندی بود، پیروان بسیاری داشت، مشروعیت پادشاهان را تأیید می‌کرد و تاج پادشاهی را بر سر فردی می‌گذاشت که صلاح می‌دانست، بطور کلی کلیسا نقش کلیدی رو در نظم سیاسی آن زمان ایفاء می‌کرد، یکی از دلایلی که کلیسا رفته رفته قدرتش را از دست داد، برخوردش با علم بود، وقتی گالیله را به جرم اینکه گفته بود زمین گرد است محاکمه می‌کردند، به این علت نبود که اون را دروغگو بپدارند و یا حرفش را باور نکنند، پروسه گالیله یک پروسه سیاسی بود، در جنگ قدرت‌ها کلیسا احساس خطر کرده بود و می‌ترسید نهاد علم قدرت را از او بگیرد، البته توبه و بعد هم خانه‌نشین شدن اجباری گالیله این جریان را متوقف نکرد، هر چقدر اکتشافات دانشمندان بیشتر شد، مردم فهمیدند که بسیاری از مضامین کتاب مقدس از لحاظ علمی صحیح نیستند، پس اعتقاد بسیاری از مؤمنین نسبت به مسیحیت سست شد و دیگر حاضر بودند به اندازه قبل به کلیسا مالیات بدهند، بدین ترتیب کلیسا رفته رفته تضعیف شد و به مرور از صحنه قدرت خارج شد، فراموش نکنید که سیاست عرصه بازی قدرت‌هاست، قدرتی که ضعیف بشود خودبخود از صحنه خارج خواهد شد، در جنگ قدرت‌ها مرگ برای ضعیف امری طبیعی می‌باشد.

به این ترتیب از بین رفتن قدرت کلیسا راه را برای رسیدن به سکولاریسم سیاسی هموار کرد.

دلیل دوم جدایی دین از حکومت جلوگیری از جنگ و تفرقه و خونریزی بین کلیسای پروتستان و کلیسای  کاتولیک بود، با وجود آمدن مذهب پروتستان، اختلافات دینی بالا گرفت ‌و این عامل هم باعث تضعیف کلیسای کاتولیک شد، جنگ‌ها و کشت و کشتارهای بی‌سابقه‌ای در اروپا درگرفت، مثل جنگ‌های سی‌ساله که گفته می‌شود بین ۴ تا ۷ میلیون نفر کشته داشت که نسبت به جمعیت آن زمان وحشتناک بود، عقلا دور هم جمع شدند و تلاش کردند که راه حلی برای صلح پیدا کنند، شرایطی ایجاد کنند که مردم ایمان و اعتقادشون داشته باشند و در ضمن بتوانند در کنار دیگران که اعتقادات متفاوتی دارند بطوری مسالمت‌آمیز زندگی کنند، بدون اینکه گروهی در صدد حذف گروه دیگری باشد، اینجا بود که ابداع سکولار یسم سیاسی مشکل را حل کرد چون کاتولیک و پروتستان بخاطری بدست آوردن قدرت با هم می‌جنگیدند، از انجایی که حکومت از دین جدا شد، همه فهمیدند که دیگر قدرت متعلق به کلیسا نخواهد بود، چه کلیسای پروتستان و چه کلیسای کاتولیک، در این‌صورت جنگیدن برای رسیدن به قدرت بی‌معنا شد، در ضمن نهاد پرقدرت و بی‌طرف حکومت نظارت می‌کرد که حقوق افراد یکسان باشد، چه کاتولیک و چه پروتستان و اینکه هیچ‌یک حقوق دیگری را پای‌مال نکنند، مسلما نهاد حکومت که بخواهد عادلانه و بی‌طرف، حقوق همه افراد جامعه را رعایت کند خودش نباید کاتولیک باشد و نه باید پروتستان باشد. چنین حکومتی برای اینکه بتواند مأموریتش را درست انجام بدهد باید سکولار و مستقل از هرگونه مذهبی باشد، از این طریق سکولاریسم ‌سیاسی موجب صلح و آرامش و زندگی بهتر برای مردم شد.

و اما دلیل سوم بوجود سکولاریسم سیاسی خود دین‌داران بودند که یک جایی احساس کردند حکومت دینی دارد باعث از بین رفتن تقدس دین و خدشه‌دار شدن اعتبار مسیحیت می‌شود، بعضی از افراد به اشتباه فکر می‌کنند سکولاریسم مترادف است با بی‌دینی مطلق کل جامعه ، یا اینکه سکولاریسم توطئه مشرکین است برای نابودی دین، باید توجه کرد که  سکولاریسم در معنای سیاسی‌اش، اصلا وصف حال مردم نیست، وصف حال حکومت می‌باشد، مردم یک جامعه می‌توانند متدین باشند یا نباشند، در عین حال حکومت سکولار داشته باشند، تناقضی در این نیست چنانچه در کشورهای غربی هم تعداد بسیاری از مردم متدین هستند اما حکومت‌ها سکولار هستند، یعنی مشروعیت‌شان را رأی مردم می‌گیرند و نه از  مذهب.

حکومت سکولار از مردم نمی‌خواهد بی‌دین باشند، اما رستگاری دینی و معنوی مردم جزو وظائف حکومت سکولار نیست، این امر را بخود آنها واگذار می‌کند، از طرف دیگر برخلاف آنچه بسیاری از افراد تصور می‌کنند، سکولاریسم سیاسی رو خود خداباوران ابداع کردند، کسانی همچون جان لاک(John Locke) یک فیلسوف انگلیسی و مسیحی بود که در قرن هفدهم زندگی می‌کرد و بهیچ‌وجه انگیزه ضددینی نداشت، او مفهوم "مدارا" را مطرح کرد و خواهان جدایی دین از سیاست شد تا آزادی‌های فردی تضمین شود.

ولتر فیلسوف فرانسوی
ولتر فیلسوف فرانسوی


و البته فلیسوفانی چند در فرانسه هم‌نظر با او بودند مانند ولتر (Voltaire):‌ فیلسوفی که در قرن هجدهم زندگی می‌کرد و منتقد سلطه کلیسای کاتولیک و مدافع آزادی اندیشه و بیان بود.

شارل دو منتسکیو، فیلسوف فرانسوی و نظریه‌پرداز تفکیک قوا
شارل دو منتسکیو، فیلسوف فرانسوی و نظریه‌پرداز تفکیک قوا


 و هم‌چنین منتسکیو (Montesquieu): از بنیان‌گذاران نظریه جدایی قوای سه‌گانه و استقلال دولت از مذهب بود.

بنابر‌این دین‌داران در بوجود آمدن سکولاریسم سیاسی نقش داشتند و از آن استقبال کردند، آنها نمی‌خواستند مردم را از دین آزاد کنند، آنها می‌خواستند مسیحیت را از چنگال حکومت آزاد کنند، برای همین به این نتیجه رسیده بودند که نقش اصلی دین، حکومت کردن نیست، بلکه بوجود آوردن رستگاری معنوی برای انسان می‌باشد، دیگر نمی‌توانستند تحمل کنند که حکومت از دین‌شان به‌عنوان ابزاری برای تحمیل قدرت به مردم استفاده کند و بدین ترتیب قداست دین لکه‌دار بشود، به این نتیجه رسیده بودند که مسیحیت دینی الهی، قدسی و فراآسمانی هست و زمانی‌که در دست حکومت برای سیاست‌ورزی و امور زمینی استفاده بشود ارزشش از بین می‌رود و اتفاقا باعث می‌شود که همه از دین متنفر بشوند، بسیاری از اروپائیان متدین به این نتیجه رسیدند که حکومت  کلیسا نهایتا باعث از بین رفتن مسیحیت می‌شود و اتفاقا سکولاریسم سیاسی می‌تواند دین و ایمانشان را نجات بدهد و قداست را به آن برگرداند و به آن اجازه بدهد که نقش اصلی‌اش را ایفاء کند، یعنی رستگاری معنوی انسان‌ها.

پس بطور خلاصه این سه مورد دلایل بوجود آمدن  سکولاریسم سیاسی بودند:

- مورد اول ضعیف شدن تدریجی کلیسا در رویاروئی‌اش با نهاد علم.

- مورد دوم جلوگیری تفرقه، جنگ و کشت و کشتار بین پروتستان و کاتولیک‌ها.

- مورد سوم خود دین‌داران که یک جایی احساس کردند حکومت کلیسا در حال از بین بردن تقدس مسیحیت و خدشه‌دار شدن اعتبار دین می‌شود.

 

پیاده‌سازی ایده سکولاریسم

1-     ابتدا با انقلاب و استقلال امریکا بود که پیاده‌سازی سکولاریسم در قانون اساسی (۱۷۸۷) بر جدایی دین از دولت تصریح کرد.

در بند اول قانون اساسی امریکا آمده است: «کنگره نمی‌تواند هیچ قانونی برای برتری یک دین تصویب کند».

اولین کنگره امریکا که در آن قانون عدم برتری دینی به تصویب رسید

اولین کنگره امریکا که در آن قانون عدم برتری دینی به تصویب رسید

در انقلاب فرانسه(۱۷۸۹) بود که ایده سکولاریسم عملی شد و با این انقلاب، که انقلاب بورژوازی علیه سلطنت دیکتاتوری در فرانسه بود، همزمان سلطه کلیسا بر سیاست هم پایان یافت و قوانیت براساس اصول انسانی و جمهوری‌خواهی تصویب شد.

انقلاب کبیر فرانسه و نقطه جدایی بین دین و دولت، سکولاریسم


در انتهای این بحث البته باید یادی از جان لاک فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم کرد، چون نمی‌شود از سکولاریسم و یا دمکراسی صحبت کرد و از این فیلسوف یاد نکرد، چرا که بسیار تأثیر‌گذار و تاریخ‌ساز بوده است، چنانچه قانون اساسی امریکا و هم‌چنین اعلامیه حقوق بشر از فلسفه او الهام گرفته شده است، در کتاب رساله‌‌ای در باب تلورانس به معنی تحمل و مدارا، جان لاک اساس سکولاریسم سیاسی را بنا می‌کند، البته بدون اینکه از خودٍ این واژه استفاده کند، او توضیح می‌دهد که چرا انسانها باید راه‌حلی برای تلورانس و تحمل یکدیگر پیدا کنند و چرا دولت باید از کلیسا جدا بشود، این‌گونه استدلال می‌کند که حکومت وظیفه هدایت دینی مردم را برعهده ندارد، رستگاری معنوی چیزی نیست که حکومت بتواند به مردم تحمیل کند، رستگاری دینی هر شخص به خودش ربط دارد و نه به حکومت. این حرف جان لاک به دل مردم در میان مردم شنوندگان بسیاری یافت، چه مردم بی‌دین و چه مردم متدین.، با خواندن رساله جان لاک، انسان‌ها به این فکر افتادند که منطقی نیست که حکومتی که من انتخابش نکرده‌ام راه رستگاری معنوی براساس معیارهای خودش به زور به من تحمیل کند و بگوید اگر پایت را کج بگذاری مجازاتت می‌کنم.

جان لاک گفت« ایمان با زور ایجاد نمی‌شود» بر فرض که شما هدایت‌کننده باشید آیا می‌توانید انسان‌ها را به زور به سمت رستگاری دینی هدایت کنید؟‌ایمان از جنس عشق هست، خود انسان از درون با شهود به آن می‌رسد، هیچ مرجعی نمی‌تواند ایمان را به زور به مردم تحمیل کند، تسلیم حکومت شدن با ایمان آوردن دو چیز متفاوت می‌باشد، نمی‌شود ایمان دینی را به زور به قلب انسان‌ها تزریق کرد، پس عقل سلیم حکم نمی‌کند که رستگاری معنوی انسان‌ها در دستور کار حکومت قرار بگیرد.

 در حکومت سکولار وظائف دولت مشخص است، البته دولت با اینکه خودش مذهبی نیست باید آزادی ادیان را تضمین کند، پس راه رستگاری دینی برای مردم به اختیار خودشان کماکان باز هست ولی اجباری در آن نیست، حد و حدود دولت مشخص می‌باشد، حد و حدود کلیسا و نهادهای دینی هم مشخص هست و هیچ‌کدام حق ندارند پایشان را از گلیم خودشان درازتر کنند. البته کلیسا می‌تواند دولت را راهنمایی کند و نظر خودش را درباره مسائل سیاسی ابراز کند ولی بهیچ‌وجه قدرت قانون‌گذاری، اجرای قانون و قضاوت قانونی را ندارد.

جان لاک، فیلسوف انگلیسی و بنیانگذار اولیه سکولاریسم

جان لاک، فیلسوف انگلیسی و بنیانگذار اولیه سکولاریسم

در نهایت باید گفت« سکولاریسم سیاسی به معنای جدایی نهاد دین از نهاد دولت، زمانی انجام می شود که مردم آمادگی پذیرش آن‌را داشته باشند» سکولاریسم سیاسی چیزی نیست که به زور به جامعه تحمیل بشود، مردم در عصر روشنگری، چه متدین و چه غیر‌متدین به این بلوغ فکری رسیده بودند که تنها راه پیشرفت، تنها راه رسیدن به دمکراسی و تنها راه زندگی در آرامش و صلح، برقراری حکومت سکولار می‌باشد. از عصر روشنگری تا به امروز مفهوم سکولاریسم حتی کاملتر و فراگیرتر از جدایی دین از حکومت شده است، سکولاریسم مدرن، نظامی هست که در آن تبعیض نباشد، نه فقط بین خداباور و خداناباور، نه فقط بین پیروان ادیان مختلف، بلکه بین زن و مرد و بین سیاه و سفید، بین شهروندان شهرها و قومیت‌های مختلف، حتی بین افراد با گرایش‌های جنسی مختلف. سکولاریسم مدرن از بحث دین فراتر می‌رود، سکولاریسم مدرن یعنی عدم تبعیض یعنی آزادی، برابری و برادری.

حالا سؤالی که باقی است این است که رابطه بین دمکراسی و سکولاریسم سیاسی چه می‌باشد؟ آیا می‌شود گفت«سکولاریسم سیاسی شرط لازم برای رسیدن به دمکراسی می‌باشد؟ و یا اینکه نه الزامی در کار نیست و حکومت دینی هم می‌تواند دمکراتیک باشد» با پاسخی که به این سؤال می دهیم آینده سکولاریسم را در میهن خودمان پیشاپیش مشخص و تعیین تکلیف می‌کنیم.

0 Comments:

ارسال یک نظر

Twitter Delicious Facebook Digg Stumbleupon Favorites More

 
Design by Free WordPress Themes | Bloggerized by Lasantha - Premium Blogger Themes | coupon codes