![]() |
سکولاریسم و جدایی دین از دولتسکولاریسم چیست ؟ |
امروز درباره سکولاریسم
صحبت میکنیم، سکولاریسم در سیاست به معنای جدایی دین از حکومت میباشد که ریشه در
در عصر روشنگری اروپا دارد، در دستگاه سیاسی سکولار، حکومت نسبت به تمام فرقهها و
مذاهب، نسبت به مؤمنان و خداناباوران و همه اقلیتهای جامعه نگاه یکسان و مساوی دارد،
حاکمیت نماینده هیچ دین و مذهب و فرقهای نیست، حاکمیت به طور کلی نماینده مردم می
باشد، طبق این تعریف، روحانیون در امور حکومت حق دخالت ندارند و دولت تنها بر مبنای
عقل و عقلانیت بشری اجازه دارد حکومت کند، در ضمن در دستگاه سیاسی سکولار، قانون اساسی هم برمبنای عقلانیت، مصلحت
زمان و با رعایت حقوق بشر تعریف و تدوین میشود، نه در اساس دین و مذهب و آنچه خدا
گفته است، حاکم یک دولت سکولار میتواند در زندگی شخصی خودش دیندار باشد اما حق ندارد
عقیده دینی خودش رو در مسائل حکومتی دخیل کند، تنها ابزاری که او برای کنترل اجتماع،
سیاست و حکومت در دست دارد برهان و استدلال عقلی میباشد، حکومت سکولار مشروعیت خودش
را از رأی مردم دریافت می کند و نه از جانب خدا و نهادهای مذهبی، امروز در کشورها سکولار
غربی نهاد دین از نهاد دولت جدا میباشد، هیچ بودجه دولتی به کلیساها تعلق نمیگیرد،
کلیساها از طریق پولهایی که مسیحیان بصورت خصوصی و به انتخاب خودشان به آنها اهداء
میکنند اداره میشوند، کلیسا نهادی مجزا از خود حکومت میباشد، نه قانونی وضع میکند
و نه قانونی را اجرا میکند و نه حق قضاوت قانونی دارد، این وظائف در انحصار حکومت سکولار هستند.
این یک معرفی کلی از مفهوم سکولاریسم در فلسفه سیاسی بود، حالا برای تکمیل
توضیحات لازم است چهار نکته یادآوری شود:
- نکته اول این هست که
بعضیها سکولاریسم را جدایی دین از سیاست تعریف
میکنند، این تعریف درستی نیست، چون حتی در کشورهایی که حکومت سکولار دارند به نظر
نمی آید بشود که دین را کاملا از سیاست جدا کرد، باید توجه داشت که سیاست در انحصار
حکومت نیست، بلکه شهروندان یک جامعه هم سیاستورزی میکنند، مثلا رأی دادن یک کار سیاسی
محسوب میشود، فرض کنید شهروند کاتولیک به
کاندیدایی رأی بدهد که مثلا گفته «سقط جنین کار اخلاقی نیست» اینجا چون آن شهروند معتقد
است که این موضع با آموزههای کاتولیک هماهنگ هست به آن کاندیدا رأی میدهد، یا یک
زن مسلمان محجبه به کاندیدایی رأی بدهد که معتقد است خانمها حق دارند در مدارس و دانشگاه
حجاب داشته باشند، رأی این خانم بر این مبنا خواهد بود که آن کاندیدا با آموزههای
اسلام هماهنگتر میباشد، اینجا میشود گفت که در رأی آن فرد دین و سیاست با هم درآمیختهاند
اما این موضوع حکومت سکولار را زیر سؤال نمیبرد و یا شهروندان یک کشور سکولار این
حق را دارند که در شبکههای اجتماعی پستهای سیاسی مذهبی منتشر کنند، هیچ قانونی شهروندان
جامعه سکولار را نهی نمیکند از این که دینشان را در سیاست ورزیهاشون دخیل کنند،
از این رو بهتر است سکولاریسم را جدایی دین از حکومت تعریف کنیم و نه جدایی دین
از سیاست.
- نکته دوم این است که
در کنار سکولاریسم سیاسی، سکولاریسم فلسفی هم وجود دارد، سکولار فلسفی به فردی گفته
میشود که از دین عبور کرده و دیگر اعتقادی به ان ندارد، سکولاریسم سیاسی وصف حال حکومت
میباشد در حالیکه سکولاریسم فلسفی وصف حال مردم میباشد، در کشورهای اسکاندیناوی مثل
نروژ، دانمارک و سوئد و ... هم سکولاریسم سیاسی حاکم است و هم سکولاریسم فلسفی، یعنی
نه حکومت دینی وجود دارد و نه جامعه دینی، به بیان سادهتر مردم کلیسا برو نیستند گرچه
در اکثر موارد ملازمهای بین سکولاریسم فلسفی و سکولاریسم سیاسی وجود ندارد، چون در
سایر کشورهای اروپایی عده زیادی از مردم متدین هستند اما دولتها، سکولار هستند، تنها
حالتی که موجب تناقض میشود وجود سکولاریسم فلسفی بدون سکولاریسم سیاسی میباشد، یعنی
هنگامی که دولتی دینی به یک جامعه بیدین حکومت کند، و این حالت نمیتواند پایدار باشد
و به انقلاب منتهی میشود.
- نکته سوم اینکه حکومتها
را میشود به دو دسته رضایتی و هدایتی تقیسمبندی کرد، حکومتهای دینی حکومتهای هدایتی
هستند، یعنی وظیفه خود میدانند که مردم را به راه راست و به سوی رستگاری هدایت کنند،
این حکومتها مشروعیتشان را از دین دریافت میکنند و نه از مردم، بنابراین مردم اجازه
نقد و عزل آنها را ندارند، حکومتهای دینی قرون وسطی نه به انتخاب مردم بلکه به انتخاب
خدا به قدرت رسیده بودند، تا مردم را به هر قیمتی که شده به راه راست هدایت کنند.
برعکس حکومت سکولار رضایتی
هستند، یعنی همواره در صدد جلب رضایت مردم هستند و اصولا با رأی و نظر موافق مردم برای
مدت زمان مشخصی سرکار میآیند، حاکمان این حکومتها ولی مردم نیستند بلکه خادمان مردمند،
حقوق میگیرند که برای مردم کار کنند، در صورتیکه کارشان را درست انجام ندهند مردم
آنها را عزل میکنند و کس دیگری را جای آنها مینشانند. در واقع مردم تحت ولایت این
حکومتها نیستند، در حکومت رضایتی سه چیز برعهده مردم هست:
- نصب، عقد و عزل حکومت
در چهارچوب قانون اساسی، پس حکومت سکولار حکومتهای
رضایتی هستند و حکومتهای دینی از دسته حکومتهای هدایتی محسوب میشوند.
- نکته چهارم تأکید بر
این موضوع هست که سکولار به معنی ضد دین نیست، بلکه به معنی چیزی هست که قبلا در حیطه
دین بوده و امروز از حیطه دین بیرون آمده است، این با ضد دین بودن فرق می کند، مثلا
در قرون وسطی، دادگاهها در دست روحانیون مسیحی بودند ولی قوه قضایی سکولار، نهادی
است که از حیطه مذهب بیرون آمده و به قدرت مستقل بیطرف سپرده شده است که بر اساس قانون
مدنی قضاوت میکنند، قانون مدنی که انسانها با عقل خودشان آنرا نوشتهاند، پس دادگاه
سکولار ضددین قضاوت نمیکند بلکه بیطرف و مستقل از دین قضاوت میکند، یا مثلا در قرون
وسطی، دانشگاهها همان حوزههای علمیه در حیطه کلیسا بودند و بعداِ بیرون از کلیسا
دانشگاههای سکولار بوجود آمدند که نهادهای آموزشی خارج از حیطه دین بودند، اینجا منظور
از دانشگاه سکولار این نیست که در آن ضددین بودن و شیطانپرستی به دانشجویان آموزش
بدهند، منظوری دانشگاهی است که دیگر در حیطه نهاد دینی کلیسا نیست، حالا در قرون وسطی
دولتها، دینی بودند و مشروعیتشان را از دین میگرفتند، بعدا دولتها سکولار شدند
یعنی از دین کاملا مستقل شدند و مشروعیتشان را از رأی مردم گرفتند، این بدین معنی
نیست که دولتهای سکولار ضددین هستند، دولتهای سکولار بیطرف هستند و اتفاقا وظیفه
دارند که شرایطی رو فراهم کنند که هر شهروندی آزادانه مذهب خودش را داشته باشد.
عباس تبریزی
0 Comments:
ارسال یک نظر