پیش بسوی تغییر در ایران و برقراری جمهوری دمکراتیک و حکومت سکولار در کشورمان

پیش بسوی تغییر در ایران و برقراری جمهوری دمکراتیک و حکومت سکولار در کشورمان

کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام: صدایی برای زندگی در برابر مرگ

 

 

کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام صدایی برای زندگی در برابر مرگ

چرا جمهوری اسلامی اعدام می‌کند؟

نزدیک به یک سال از کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام در زندانهای ایران می‌گذرد.

اعدام در ایران، به‌ویژه در میان زندانیان سیاسی، ابزاری برای سرکوب و ایجاد ترس در جامعه است. رژیم جمهوری اسلامی از این روش برای سرکوب مخالفان و حفظ قدرت خود استفاده می‌کند. با این حال، افزایش اعدام‌ها نتیجه معکوس داشته و باعث افزایش خشم و اعتراض‌های داخلی و خارجی شده است.

بر اساس گزارش شورای ملی مقاومت ایران، رژیم ملاها در سال 2024 بیش از 1000 زندانی را در 86 زندان در سراسر کشور اعدام کرده است

این گزارش می‌گوید که تعداد کشته‌ها «یک رقم بی‌سابقه در سه دهه گذشته» است و نشان‌دهنده افزایش ۱۶ درصدی نسبت به ۸۶۴ اعدامی است که در سال ۲۰۲۳ انجام شده است.  اکثر اعدام‌های رژیم در نیمه دوم سال انجام شد. تقریباً 70 درصد پس از انتخاب رئیس جمهور مسعود پزشکیان در ژوئیه رخ داده است. شورای ملی مقاومت گفت، حدود 47 درصد در سه ماهه چهارم سال 2024 اتفاق افتاد، زمانی که رژیم "با شکست های شدید در منطقه و بحران های اقتصادی و اجتماعی فزاینده مواجه شد." مریم رجوی، می‌گوید « این سلسله اعدام‌ها نشان دهنده «تلاش مذبوحانه برای جلوگیری از قیام مردم خشمگینی است که به چیزی کمتر از سرنگونی کامل رژیم رضایت نمی دهند،  اما این جنایات قرون وسطایی عزم جوانان ایران را برای سرنگونی دیکتاتوری مذهبی دو چندان می کند.»

 به گفته رجوی، «هر گونه مذاکره یا معامله با این رژیم باید مشروط به پایان دادن به اعدام و شکنجه باشد. رهبران آن باید به خاطر 45 سال جنایات علیه بشریت و نسل کشی محاکمه شوند.

دیکتاتوری مذهبی حاکم در ایران، در سال 2024 بیش از 1000 زندانی را در 86 زندان در سراسر کشور اعدام کرد. بهنام بن طالبلو، یکی از اعضای ارشد بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها، به فاکس نیوز دیجیتال گفت: «هر چه رژیم در خارج از کشور ضعیف‌تر به نظر می‌رسد، بیشتر تلاش می‌کند تا برای جلوگیری از تأثیر مسری این ضعف در جبهه داخلی جلوگیری کند.  این کار را با افزایش تعداد اعدام‌ها از جمله زندانیان سیاسی، مجرمان غیرخشونت‌آمیز و حتی گروگان‌ها انجام می‌دهد.» طالبلو گفت که اکتبر شاهد «یک رکورد تعداد کشتار توسط رژیم آخوندی» بود. زندانیان اعدام شده در ایران در سال جاری شامل 34 زن و هفت زندانی بودند که جنایات آنها در دوران نوجوانی انجام شده است. تلویزیون آمو گزارش داد که شامل 70 تبعه افغان نیز می شود. این نشان دهنده افزایش حدود 300 درصدی نسبت به سال قبل است.

تقریباً 47 درصد از اعدام ها در سه ماهه چهارم سال 2024 انجام شده است. گتی ایماژ گزارش می دهد که 119 نفر از زندانیان اعدام شده از اقلیت بلوچ بودند. در گزارش آگوست 2024 مأموریت حقیقت یاب مستقل بین‌المللی در مورد جمهوری اسلامی ایران آمده است که بلوچ‌ها دو درصد از جمعیت ایران را تشکیل می‌دهند. این هیأت حقیقت یاب همچنین دریافت که اقلیت های قومی و مذهبی «به طور نامتناسبی تحت تأثیر واکنش دولت به اعتراضاتی که در سپتامبر پس از مرگ مهسا امینی، زن کردی که به دلیل عدم حجاب دستگیر شده بود، 2022 آغاز شد»، در زندان ایران قرار گرفته اند.

 همچنین در میان اعدام شدگان توسط رژیم ایران، در سال 2024، جمشید شارمهد، روزنامه نگار 69 ساله، شهروند آلمانی، که ۲۰ سال مقیم آمریکا بود و در سال 2020 در دبی ربوده شد نامش مشاهده می‌شود.  شارمهد در ماه اکتبر پس از متهم شدن به «افساد فی الارض» در آنچه محاکمه «به شدت ناعادلانه» خوانده شد، اعدام شد.

سعید ماسوری، زندانی سیاسی 25 ساله، در نامه ای سرگشاده که توسط سازمان مجاهدین خلق ایران به اشتراک گذاشته شده، نوشته است که «به طور متوسط ​​هر چهار ساعت یک بار شاهد اعدام هستیم» . در طول کریسمس، ماسوری گفت: «تقریباً 25 نفر بی گناه اعدام شدند که تقریباً برابر است با یک اعدام در هر 2.5 ساعت». نظر شما چیست؟» ماسوری می‌نویسد: «دیگر نمی‌دانم چقدر باید ببینم و تحمل کنم» و توضیح می‌دهد که از لحظه صدور حکم، «هر جلسه‌ای را آخرین و هر صدای «باز و بسته شدن» درب را به‌عنوان ناقوس مرگ خود می‌دانست.

هم‌چنین شورای ملی مقاومت گزارش داد که در اولین روز سال 2025، 12 زندانی در چهار زندان ایران به دار آویخته شدند.

به دلیل گسترش اعدام‌ها و همچنین گسترش و شدت یافتن عمق نارضایتی مردم، زندانیان در یک کارزار مشترک به نام کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام شرکت کردند.

کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام، حرکتی نمادین و مردمی است که در بهمن‌ماه ۱۴۰۲ (فوریه ۲۰۲۴) توسط زندانیان سیاسی در ایران آغاز شد. این حرکت که با هدف اعتراض به گسترش اعدام‌ها در جمهوری اسلامی شکل گرفت، از زندان اوین آغاز و به‌تدریج به زندان‌های دیگری در سراسر ایران گسترش یافت. امروزه این کارزار به یکی از مهم‌ترین نمادهای مقاومت در برابر خشونت و سرکوب در ایران تبدیل شده است.

 

از اوین تا سراسر ایران

این کارزار ابتدا توسط زندانیان سیاسی زندان اوین شروع شد و با گذشت زمان به بیش از ۳۴ زندان دیگر در کشور، از جمله زندان‌های قزل‌حصار، رجایی‌شهر، و وکیل‌آباد، گسترش یافت. زندانیان با اعتصاب غذای نمادین در روزهای سه‌شنبه و انتشار بیانیه‌هایی علیه اعدام، تلاش کردند صدای خود را به گوش جهانیان برسانند.

 

دستاوردهای کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام

1.    افزایش آگاهی عمومی:
این کارزار موفق شده است توجه مردم ایران و جهان را به مسئله اعدام‌های گسترده و غیرقانونی در ایران جلب کند.

2.    فشار بر حکومت اعدام‌ها:
تعویق برخی از احکام اعدام، از جمله پرونده‌های مهدی حسنی و بهروز احسانی، نشان‌دهنده اثرگذاری این حرکت و افزایش فشارهای داخلی و خارجی بر رژیم است.

3.    ایجاد اتحاد در میان زندانیان:
این حرکت به نمادی از اتحاد و همبستگی میان زندانیان سیاسی تبدیل شده و روحیه مقاومت را در میان آن‌ها تقویت کرده است.

 

حمایت‌های بین‌المللی

کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام واکنش‌های گسترده‌ای را در سطح بین‌المللی به دنبال داشته است. سازمان‌های حقوق بشری و نهادهای جهانی این کارزار را مورد حمایت قرار داده‌اند و از جمهوری اسلامی خواسته‌اند که به اعدام‌ها پایان دهد.

برخی از سازمان‌های حامی:

  • سازمان عفو بین‌الملل (Amnesty International):
    این سازمان بارها در بیانیه‌های خود خواستار لغو فوری احکام اعدام در ایران شده و کارزار سه‌شنبه‌ها را به‌عنوان نماد مقاومت علیه اعدام ستوده است.
  • سازمان دیده‌بان حقوق بشر (Human Rights Watch):
    این سازمان با انتشار گزارش‌هایی، به افشای اعدام‌های گسترده و غیرقانونی در ایران پرداخته و از کارزار سه‌شنبه‌ها حمایت کرده است.
  • شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد:
    نمایندگان این شورا با ابراز نگرانی درباره افزایش اعدام‌ها در ایران، از تلاش‌های این کارزار برای اطلاع‌رسانی حمایت کرده‌اند.
  • فدراسیون بین‌المللی حقوق بشر (FIDH):
    این نهاد جهانی در بیانیه‌ای خواستار توجه بیشتر جامعه جهانی به اعدام‌های سیستماتیک در ایران شده است.

فرخوان بین‌المللی مریم رجوی برای لغو حکم اعدام در ایران


·         بیانیه ۱۵۰۰شخصیت از ۷۸کشور جهان از ۵قاره در حمایت از کارزار جهانی نه به اعدام در ایران در پاسخ به فراخوان خانم مریم رجوی

·         بیانیه ۱۵۰۰شخصیت از ۷۸کشور جهان از ۵قاره در حمایت از کارزار جهانی نه به اعدام در ایران در پاسخ به فراخوان خانم مریم رجوی رئیس‌جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران همزمان با «روز جهانی علیه اعدام»

·         ۳۴رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر و ۵۹وزیر پیشین، ۹۳گزارشگر و سفیر سابق ملل متحد، ۱۰۲ قاضی و حقوقدان بین‌المللی، ۱۰۹ کارشناس برجسته حقوق‌بشر و ۴۶ برنده جایزه نوبل در میان امضاءکنندگان هستند

·         ۴۵۵نماینده پارلمان، ۹۰شهردار و ۸۵عضو شورای شهر این بیانیه را امضا کرده‌اند(از سایت سازمان مجاهدین خلق ایران)

پرونده مهدی حسنی و بهروز احسانی

دو زندانی سیاسی، مهدی حسنی و بهروز احسانی، از جمله افرادی هستند که با حکم اعدام روبه‌رو شده‌اند. آن‌ها به اتهاماتی مانند «عضویت در یک حزب مخالف ممنوعه»(سازمان مجاهدین خلق ایران) و «توطئه علیه امنیت ملی» محاکمه شده‌اند. حکم اعدام این دو نفر، که قرار بود اجرا شود، به دلیل فشارهای داخلی و بین‌المللی به تعویق افتاد. اما همچنان نگرانی‌هایی درباره اجرای این احکام وجود دارد.

 

مهدی حسنی و بهروز احسانی، دو محکوم به اعدام در ایران

کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام، به نماد مقاومت در برابر ظلم و سرکوب در زندان‌های ایران تبدیل شده است. این حرکت، نه‌تنها امیدی برای زندانیان و خانواده‌های آنان، بلکه پیامی برای جهانیان است که باید در برابر بی‌عدالتی و خشونت سکوت نکنند. حمایت‌های بین‌المللی از این کارزار نشان می‌دهد که صداهای اعتراضی، اگرچه در زندان‌ها خفه می‌شوند، اما در سراسر جهان طنین‌انداز می‌شوند.

اگرچه رژیم ملاها همچنان به استفاده از اعدام برای حفظ قدرت خود ادامه می‌دهد، اما مقاومت مردم و فشارهای بین‌المللی می‌تواند روند این بی‌عدالتی را متوقف کند.

کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام، یادآوری است که حتی در تاریک‌ترین لحظات، مقاومت و ایستادگی می‌تواند نوری از امید به آینده بتاباند و پایانی باشد برای کلیه زندانیانی که آنها را در انتظار آویختن طناب دار بر گردنشان، زنده نگه داشته‌اند، چون تا امید هست، قیام هم هست و تا قیام هست، انقلاب و آزادی هم در پی آن خواهد بود.

 

Iran executes over 1K prisoners in 2024, most in 30 years

'I am ready': Powerful words of Iran prisoner set to be latest executed by barbaric regime hellbent on crushing dissent | The US Sun

بیانیه ۱۵۰۰شخصیت از ۷۸کشور جهان از ۵قاره در حمایت از کارزار جهانی نه به اعدام در ایران در پاسخ به فراخوان خانم مریم رجوی




طناب‌های دژخیمان: رازینی و مقیسه‌ای در سرنوشت محتوم خود گرفتار شدند.

دو قاضی جنایتکار حکومت جمهوری اسلامی که پاسخ مکافات خودشان را دادند


قضاتی که مرگ می‌بافتند، قربانی طناب‌های خود شدند

این یک مقاله و یا گزارش نیست، بلکه انعکاسی است از وضعیت کسانی که بخاطر مقام و جاه‌طلبی‌های بی‌حد و حصر خود دست به هر جنایتی می‌زنند، منجمله صادر کردن احکام هزاران زندانی و یا زندانیان سیاسی و یا حتی زندانیان اقلیت‌های مذهبی در ایران

در تاریخ معاصر ایران، علی رازینی و محمد مقیسه، دو قاضی بلندپایه  و بدنام در جمهوری اسلامی، به نمادهای سرکوب و خشونت قضایی علیه زندانیان سیاسی بدل شدند. این دو نفر که در سرکوب مخالفان سیاسی نقش پررنگی داشتند، در ۲۹ دی ۱۴۰۳ در حادثه‌ای که آن را سوءقصد خوانده‌اند، کشته شدند. سرنوشت این قضات، بازتابی از عدالت تاریخی برای بسیاری از قربانیان ظلم‌های قضایی آن‌ها به شمار می‌آید.

 
علی رازینی یکی از حکام ضدشرعی بود که دستش بخون هزاران جوان ایرانی آلوده بود


علی رازینی: قاضی اعدام‌های سیاسی

علی رازینی از جمله قضاتی بود که در دهه ۱۳۶۰ به‌عنوان حاکم شرع دادگاه انقلاب، احکام اعدام بسیاری از زندانیان سیاسی را صادر کرد. نقش او در اعدام‌های دسته‌جمعی سال ۱۳۶۷ که اکثر اعدام‌شدگان از زندانیان مجاهد خلق بودند، که به فرمان مستقیم روح‌الله خمینی صورت گرفت، بسیار برجسته بود. رازینی همچنین در سمت‌های کلیدی دیگری مانند ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح و دادستان تهران فعالیت داشت و نقشی محوری در بازداشت و سرکوب روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی ایفا کرد.


محمد مقیسه (ناصریان): چهره خشن عدالت‌ستیزی

محمد مقیسه، با نام مستعار ناصریان، از قضاتی بود که در زندان‌های قزل‌حصار و گوهردشت به شکنجه و سرکوب زندانیان سیاسی پرداخت. مقیسه در اعدام‌های سال ۱۳۶۷ و همچنین صدور احکام سنگین برای زندانیان سیاسی پس از اعتراضات سال ۱۳۸۸ نقش کلیدی داشت. رفتارهای خشن، فحاشی و صدور احکام طولانی‌مدت برای فعالان مدنی و سیاسی، از جمله ویژگی‌های جلسات دادگاهی او بود. وی همچنین برای معترضان به حجاب اجباری و مدیران جامعه بهایی، ده‌ها سال حکم زندان صادر کرد.

قتل در دفتر کار: سرانجام دو قاضی بدنام

در ۲۹ دی ۱۴۰۳، علی رازینی و محمد مقیسه در دفتر کارشان مورد حمله قرار گرفتند و کشته شدند. فرد ضارب پس از حمله دستگیر شد اما خودکشی کرد. این حادثه بازتاب‌های گسترده‌ای در میان مردم و رسانه‌ها داشت و بسیاری آن را نمادی از عدالت تاریخی برای قربانیان این دو قاضی دانستند.

 

انگیزه‌ها و پیشینه سیاسی این احکام

اقدامات این قضات به‌وضوح با انگیزه‌های سرکوب نیروهای سیاسی صورت می‌گرفت. آن‌ها با صدور احکام اعدام و زندان طولانی برای مخالفان، هدف حفظ نظام دیکتاتوری ملاها را دنبال می‌کردند. سازمان ملل اعدام‌های دسته‌جمعی سال ۱۳۶۷ را به‌عنوان «جنایت علیه بشریت» طبقه‌بندی کرده است.

سرنوشت مشابه دیگر قضات جمهوری اسلامی

رازینی و مقیسه اولین قربانیان عدالت تاریخی نبودند. پیش از آن‌ها، حسن احمدی مقدس و اسدالله لاجوردی، دیگر مقام‌های قضایی که در سرکوب مخالفان نقش داشتند، به سرنوشت مشابهی دچار شدند. این موارد نشان می‌دهد که تاریخ، قضاوت خود را حتی برای سرکوب‌گران نیز اعمال می‌کند.

 

سرنوشت علی رازینی و محمد مقیسه، بازتابی از پایان هراس‌انگیز برای افرادی است که سال‌ها در سرکوب و نقض حقوق بشر نقش داشتند. این دو قاضی که طناب‌های دار را برای دیگران آماده می‌کردند، در نهایت خود قربانی همان طناب‌ها شدند. این واقعه، یادآور این واقعیت است که عدالت، اگرچه دیر، اما سرانجام محقق خواهد شد. 

۲۶ دیماه، روز فرار شاه و روز دفن حکومت سلطنت برای همیشه در ایران

 

فرار شاه و دزدیهایش

فرار شاه و دزدیهایش

۲۶ دیماه، روز فرار شاه و روز دفن حکومت سلطنت در ایران

روزهایی در سرنوشت ملتها خلق می شوند که یک تاریخ را ورق می زنند، که البته به تمام و کمال بدلیل تلاشها و کوششهای خود آن مردم هست که چنین روزهایی خلق و یا محقق می شوند.

۲۶ دیماه چنین روزی در تاریخ ایران است و دفتر حکومت دیکتاتوری شاهان با فرار محمدرضا شاه برای همیشه در ایران بسته شد.

البته حکومت سلطنتی پهلوی می‌توانست در زمان دکتر مصدق که رهبری جنبش ملی کردن نفت را برعهده داشت، با کوتاه آمدن از دیکتاتوری و پذیرفتن اصول جمهور مردم و آزادی، برای یک دوران بصورت سلطنتی مشروطه مانند انگلستان و بلژیک ادامه دهد، و با این کار همچنین می توانست به بورژوازی ملی به رهبری دکتر مصدق میدان دهد تا ایران همچون دیگر کشورهای آسیایی و البته قبل از آنها به پیشرفت نسبی و مترقی‌تری و در سطح بالاتر از آنها برسد، ولی از آنجا که دیکتاتور، فقط تا نوک بینی خودش را می بیند، شاه با همدستی استعمارگران و کشورهای خارجی به کودتا علیه دکتر مصدق دست   متأسفانه تنها حزب و تشکیلات آن زمان، حزب توده هم بدلیل اینکه با نوک انگشتان مسکو چرخانده می‌شد، در این کودتا نقش سکوت و تسلیم پیشه کرد و نتیجه آن ۲۵ سال ادامه دیکتاتوری محمدرضا شاهی در ایران بود.

البته خلق را سرباز ایستادن و تسلیم شدن در مقابل این دیکتاتور نبود و بهمین دلیل جوانان پویا و شورشگری که از همه احزاب سازشکار خسته شده بودند، راه نوین مبارزه مسلحانه را گشودند، کسانی همچون مسعود احمدزاده، امیرپرویز پویان، جزنی از سازمان چریکهای فدایی خلق و محمد حنیف نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع زادگان از سازمان مجاهدین خلق، بنیان سازمانهایی را گذاشتند که یادگرفته و فهمیده بودند که راه مبارزه اگر همراه با فدای بیکران از جسم و جان و همه هستی خویش نباشد، جز بن بست و تسلیم فرجامی ندارد و در نهایت همین فداکاریها منجر به ایجاد موجهای اعتراضی مردمی شد و به سرنگونی شاه انجامید.

بنیانگذاران سازمان چریک‌های فدایی خلق، بیژن جزنی، امیر پرویز پویان و مسعود احمد زاده

بنیانگذاران سازمان چریک‌های فدایی خلق، بیژن جزنی، امیر پرویز پویان و مسعود احمد زاده


بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع زادگان

بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع زادگان

البته شاه در غفلت و غرور ناشی از دیکتاتوری و داشتن نقش ژاندارمی منطقه و افزایش پول نفت، از موجی که در زیر پای او و توسط این جوانان و مردم در حال ایجاد و غلیان بود غافل بود.

روزی که شاه رفراندوم میلیونی عاشورای تهران را از هلکوپتر دید

روزی که شاه رفراندوم میلیونی عاشورای تهران را از هلکوپتر دید

در سفر جیمی کارتر به ایران، او شاه را ژاندارم منطقه می‌دانست و به ایران لقب جزیره ثبات داد و قدُرقدرتی شاه را به او تبریک گفت، ولی همین جیمی کارتر وقتی اعلام سیاست حقوق بشر را سرلوحه خودش قرار داد، فرش را از زیر پای شاه کشید و دست از حمایت ساواک، که بازوی اصلی شاه در سرکوب مخالفان و انقلابیون بود برداشت، در نتیجه ساواک مجبور به زمین گذاشتن شلاق و شکنجه شد و بدین سان طلسم اختناق ستم شاهی شکست و قیام و انقلاب ضدسلطنتی تا جایی پیش رفت که در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ شاه مجبور به فرار از ایران شد.

البته شاه یک جنایت بزرگ دیگر هم در حق مردم ایران مرتکب شده بود، او با کشتن و اعدام کردن و یا در زندان نگه داشتن رهبران سازمانهای انقلابی، راه را برای دزدیده شدن رهبری انقلاب توسط خمینی فراهم کردو هر آنچه را که شاه اعدام نکرده بود، صدچندان آن را خمینی اعدام کرد.

با همه اینها، ۲۶ دیماه فقط فرار شاه خائن از ایران نبود، بلکه منجر به بسته شدن دفتر حکومتهای دیکتاتوری سلطنتی بهر شکل و وصورتی در ایران شد.

و حالا در قیام‌های متوالی مردم ایران برای رسیدن به یک جمهوری دمکراتیک، مردم در کوچه بازار نفرتشان را از حکومت سلطنتی و حکومت دیکتاتوری آخوندی با گفتن این شعار نشان می دهند: « مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر»

هم‌چنین با سقوط دیکتاتوری بشار اسد که حلقه واسط بین نیروهای نیابتی رژیم ملاها بود و با تغییر شرایط در منطقه و پایین رفتن خورشید نظام آخوندی، راه سرنگونی بیش از هر زمان دیگر باز است، آنچنان که نه تنها خود ایرانیان، بلکه خیلی از قدرتها و شخصیت‌های خارجی به این ضعف رژیم اذعان دارند.

اجلاس شورای ملی مقاومت ایران

اجلاس شورای ملی مقاومت ایران

و این در حالی است که آلترناتیو دمکراتیک شورای ملی مقاومت هر روز بیشتر از پیش توسط شخصیت‌ها و مقامات خارجی به رسمیت شناخته می‌شود، شورایی که بازوی آن آرتش آزادی‌بخش ملی و در داخل میهن اشغال‌شده کانون‌های شورشی می‌باشند.

کانون‌های شورشی

کانون‌های شورشی پیشقراولان ارتش آزادی‌بخش ملی




سکولاریسم چیست و چه تفاوتی میان سکولاریسم سیاسی با سکولاریسم فلسفی وجود دارد؟- قسمت دوم

انگیزاسیون و تفتیش عقاید توسط کلیسا یکی از اصلی‌ترین دلایلی بود که مردم به سکولاریسم گرایش پیدا کنند

 دلایل تاریخی بوجود آمدن سکولاریسم سیاسی

دلایل تاریخی بوجود آمدن سوکولاریسم سیاسی در سه مورد خلاصه می‌شود:

- دلیل اول ضعیف شدن تدریجی کلیسا در رویارویی با نهاد علم بود، عرصه سیاست، عرصه رویارویی قدرت‌هاست، منتهی قدرت‌های جامعه فقط سیاسی-نظامی نیستند، مثلا نهاد علم و نهاد هنر هم دارای قدرت هستند، کلیسا در طی قرون وسطی سازمان بسیار قدرتمندی بود، پیروان بسیاری داشت، مشروعیت پادشاهان را تأیید می‌کرد و تاج پادشاهی را بر سر فردی می‌گذاشت که صلاح می‌دانست، بطور کلی کلیسا نقش کلیدی رو در نظم سیاسی آن زمان ایفاء می‌کرد، یکی از دلایلی که کلیسا رفته رفته قدرتش را از دست داد، برخوردش با علم بود، وقتی گالیله را به جرم اینکه گفته بود زمین گرد است محاکمه می‌کردند، به این علت نبود که اون را دروغگو بپدارند و یا حرفش را باور نکنند، پروسه گالیله یک پروسه سیاسی بود، در جنگ قدرت‌ها کلیسا احساس خطر کرده بود و می‌ترسید نهاد علم قدرت را از او بگیرد، البته توبه و بعد هم خانه‌نشین شدن اجباری گالیله این جریان را متوقف نکرد، هر چقدر اکتشافات دانشمندان بیشتر شد، مردم فهمیدند که بسیاری از مضامین کتاب مقدس از لحاظ علمی صحیح نیستند، پس اعتقاد بسیاری از مؤمنین نسبت به مسیحیت سست شد و دیگر حاضر بودند به اندازه قبل به کلیسا مالیات بدهند، بدین ترتیب کلیسا رفته رفته تضعیف شد و به مرور از صحنه قدرت خارج شد، فراموش نکنید که سیاست عرصه بازی قدرت‌هاست، قدرتی که ضعیف بشود خودبخود از صحنه خارج خواهد شد، در جنگ قدرت‌ها مرگ برای ضعیف امری طبیعی می‌باشد.

به این ترتیب از بین رفتن قدرت کلیسا راه را برای رسیدن به سکولاریسم سیاسی هموار کرد.

دلیل دوم جدایی دین از حکومت جلوگیری از جنگ و تفرقه و خونریزی بین کلیسای پروتستان و کلیسای  کاتولیک بود، با وجود آمدن مذهب پروتستان، اختلافات دینی بالا گرفت ‌و این عامل هم باعث تضعیف کلیسای کاتولیک شد، جنگ‌ها و کشت و کشتارهای بی‌سابقه‌ای در اروپا درگرفت، مثل جنگ‌های سی‌ساله که گفته می‌شود بین ۴ تا ۷ میلیون نفر کشته داشت که نسبت به جمعیت آن زمان وحشتناک بود، عقلا دور هم جمع شدند و تلاش کردند که راه حلی برای صلح پیدا کنند، شرایطی ایجاد کنند که مردم ایمان و اعتقادشون داشته باشند و در ضمن بتوانند در کنار دیگران که اعتقادات متفاوتی دارند بطوری مسالمت‌آمیز زندگی کنند، بدون اینکه گروهی در صدد حذف گروه دیگری باشد، اینجا بود که ابداع سکولار یسم سیاسی مشکل را حل کرد چون کاتولیک و پروتستان بخاطری بدست آوردن قدرت با هم می‌جنگیدند، از انجایی که حکومت از دین جدا شد، همه فهمیدند که دیگر قدرت متعلق به کلیسا نخواهد بود، چه کلیسای پروتستان و چه کلیسای کاتولیک، در این‌صورت جنگیدن برای رسیدن به قدرت بی‌معنا شد، در ضمن نهاد پرقدرت و بی‌طرف حکومت نظارت می‌کرد که حقوق افراد یکسان باشد، چه کاتولیک و چه پروتستان و اینکه هیچ‌یک حقوق دیگری را پای‌مال نکنند، مسلما نهاد حکومت که بخواهد عادلانه و بی‌طرف، حقوق همه افراد جامعه را رعایت کند خودش نباید کاتولیک باشد و نه باید پروتستان باشد. چنین حکومتی برای اینکه بتواند مأموریتش را درست انجام بدهد باید سکولار و مستقل از هرگونه مذهبی باشد، از این طریق سکولاریسم ‌سیاسی موجب صلح و آرامش و زندگی بهتر برای مردم شد.

و اما دلیل سوم بوجود سکولاریسم سیاسی خود دین‌داران بودند که یک جایی احساس کردند حکومت دینی دارد باعث از بین رفتن تقدس دین و خدشه‌دار شدن اعتبار مسیحیت می‌شود، بعضی از افراد به اشتباه فکر می‌کنند سکولاریسم مترادف است با بی‌دینی مطلق کل جامعه ، یا اینکه سکولاریسم توطئه مشرکین است برای نابودی دین، باید توجه کرد که  سکولاریسم در معنای سیاسی‌اش، اصلا وصف حال مردم نیست، وصف حال حکومت می‌باشد، مردم یک جامعه می‌توانند متدین باشند یا نباشند، در عین حال حکومت سکولار داشته باشند، تناقضی در این نیست چنانچه در کشورهای غربی هم تعداد بسیاری از مردم متدین هستند اما حکومت‌ها سکولار هستند، یعنی مشروعیت‌شان را رأی مردم می‌گیرند و نه از  مذهب.

حکومت سکولار از مردم نمی‌خواهد بی‌دین باشند، اما رستگاری دینی و معنوی مردم جزو وظائف حکومت سکولار نیست، این امر را بخود آنها واگذار می‌کند، از طرف دیگر برخلاف آنچه بسیاری از افراد تصور می‌کنند، سکولاریسم سیاسی رو خود خداباوران ابداع کردند، کسانی همچون جان لاک(John Locke) یک فیلسوف انگلیسی و مسیحی بود که در قرن هفدهم زندگی می‌کرد و بهیچ‌وجه انگیزه ضددینی نداشت، او مفهوم "مدارا" را مطرح کرد و خواهان جدایی دین از سیاست شد تا آزادی‌های فردی تضمین شود.

ولتر فیلسوف فرانسوی
ولتر فیلسوف فرانسوی


و البته فلیسوفانی چند در فرانسه هم‌نظر با او بودند مانند ولتر (Voltaire):‌ فیلسوفی که در قرن هجدهم زندگی می‌کرد و منتقد سلطه کلیسای کاتولیک و مدافع آزادی اندیشه و بیان بود.

شارل دو منتسکیو، فیلسوف فرانسوی و نظریه‌پرداز تفکیک قوا
شارل دو منتسکیو، فیلسوف فرانسوی و نظریه‌پرداز تفکیک قوا


 و هم‌چنین منتسکیو (Montesquieu): از بنیان‌گذاران نظریه جدایی قوای سه‌گانه و استقلال دولت از مذهب بود.

بنابر‌این دین‌داران در بوجود آمدن سکولاریسم سیاسی نقش داشتند و از آن استقبال کردند، آنها نمی‌خواستند مردم را از دین آزاد کنند، آنها می‌خواستند مسیحیت را از چنگال حکومت آزاد کنند، برای همین به این نتیجه رسیده بودند که نقش اصلی دین، حکومت کردن نیست، بلکه بوجود آوردن رستگاری معنوی برای انسان می‌باشد، دیگر نمی‌توانستند تحمل کنند که حکومت از دین‌شان به‌عنوان ابزاری برای تحمیل قدرت به مردم استفاده کند و بدین ترتیب قداست دین لکه‌دار بشود، به این نتیجه رسیده بودند که مسیحیت دینی الهی، قدسی و فراآسمانی هست و زمانی‌که در دست حکومت برای سیاست‌ورزی و امور زمینی استفاده بشود ارزشش از بین می‌رود و اتفاقا باعث می‌شود که همه از دین متنفر بشوند، بسیاری از اروپائیان متدین به این نتیجه رسیدند که حکومت  کلیسا نهایتا باعث از بین رفتن مسیحیت می‌شود و اتفاقا سکولاریسم سیاسی می‌تواند دین و ایمانشان را نجات بدهد و قداست را به آن برگرداند و به آن اجازه بدهد که نقش اصلی‌اش را ایفاء کند، یعنی رستگاری معنوی انسان‌ها.

پس بطور خلاصه این سه مورد دلایل بوجود آمدن  سکولاریسم سیاسی بودند:

- مورد اول ضعیف شدن تدریجی کلیسا در رویاروئی‌اش با نهاد علم.

- مورد دوم جلوگیری تفرقه، جنگ و کشت و کشتار بین پروتستان و کاتولیک‌ها.

- مورد سوم خود دین‌داران که یک جایی احساس کردند حکومت کلیسا در حال از بین بردن تقدس مسیحیت و خدشه‌دار شدن اعتبار دین می‌شود.

 

پیاده‌سازی ایده سکولاریسم

1-     ابتدا با انقلاب و استقلال امریکا بود که پیاده‌سازی سکولاریسم در قانون اساسی (۱۷۸۷) بر جدایی دین از دولت تصریح کرد.

در بند اول قانون اساسی امریکا آمده است: «کنگره نمی‌تواند هیچ قانونی برای برتری یک دین تصویب کند».

اولین کنگره امریکا که در آن قانون عدم برتری دینی به تصویب رسید

اولین کنگره امریکا که در آن قانون عدم برتری دینی به تصویب رسید

در انقلاب فرانسه(۱۷۸۹) بود که ایده سکولاریسم عملی شد و با این انقلاب، که انقلاب بورژوازی علیه سلطنت دیکتاتوری در فرانسه بود، همزمان سلطه کلیسا بر سیاست هم پایان یافت و قوانیت براساس اصول انسانی و جمهوری‌خواهی تصویب شد.

انقلاب کبیر فرانسه و نقطه جدایی بین دین و دولت، سکولاریسم


در انتهای این بحث البته باید یادی از جان لاک فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم کرد، چون نمی‌شود از سکولاریسم و یا دمکراسی صحبت کرد و از این فیلسوف یاد نکرد، چرا که بسیار تأثیر‌گذار و تاریخ‌ساز بوده است، چنانچه قانون اساسی امریکا و هم‌چنین اعلامیه حقوق بشر از فلسفه او الهام گرفته شده است، در کتاب رساله‌‌ای در باب تلورانس به معنی تحمل و مدارا، جان لاک اساس سکولاریسم سیاسی را بنا می‌کند، البته بدون اینکه از خودٍ این واژه استفاده کند، او توضیح می‌دهد که چرا انسانها باید راه‌حلی برای تلورانس و تحمل یکدیگر پیدا کنند و چرا دولت باید از کلیسا جدا بشود، این‌گونه استدلال می‌کند که حکومت وظیفه هدایت دینی مردم را برعهده ندارد، رستگاری معنوی چیزی نیست که حکومت بتواند به مردم تحمیل کند، رستگاری دینی هر شخص به خودش ربط دارد و نه به حکومت. این حرف جان لاک به دل مردم در میان مردم شنوندگان بسیاری یافت، چه مردم بی‌دین و چه مردم متدین.، با خواندن رساله جان لاک، انسان‌ها به این فکر افتادند که منطقی نیست که حکومتی که من انتخابش نکرده‌ام راه رستگاری معنوی براساس معیارهای خودش به زور به من تحمیل کند و بگوید اگر پایت را کج بگذاری مجازاتت می‌کنم.

جان لاک گفت« ایمان با زور ایجاد نمی‌شود» بر فرض که شما هدایت‌کننده باشید آیا می‌توانید انسان‌ها را به زور به سمت رستگاری دینی هدایت کنید؟‌ایمان از جنس عشق هست، خود انسان از درون با شهود به آن می‌رسد، هیچ مرجعی نمی‌تواند ایمان را به زور به مردم تحمیل کند، تسلیم حکومت شدن با ایمان آوردن دو چیز متفاوت می‌باشد، نمی‌شود ایمان دینی را به زور به قلب انسان‌ها تزریق کرد، پس عقل سلیم حکم نمی‌کند که رستگاری معنوی انسان‌ها در دستور کار حکومت قرار بگیرد.

 در حکومت سکولار وظائف دولت مشخص است، البته دولت با اینکه خودش مذهبی نیست باید آزادی ادیان را تضمین کند، پس راه رستگاری دینی برای مردم به اختیار خودشان کماکان باز هست ولی اجباری در آن نیست، حد و حدود دولت مشخص می‌باشد، حد و حدود کلیسا و نهادهای دینی هم مشخص هست و هیچ‌کدام حق ندارند پایشان را از گلیم خودشان درازتر کنند. البته کلیسا می‌تواند دولت را راهنمایی کند و نظر خودش را درباره مسائل سیاسی ابراز کند ولی بهیچ‌وجه قدرت قانون‌گذاری، اجرای قانون و قضاوت قانونی را ندارد.

جان لاک، فیلسوف انگلیسی و بنیانگذار اولیه سکولاریسم

جان لاک، فیلسوف انگلیسی و بنیانگذار اولیه سکولاریسم

در نهایت باید گفت« سکولاریسم سیاسی به معنای جدایی نهاد دین از نهاد دولت، زمانی انجام می شود که مردم آمادگی پذیرش آن‌را داشته باشند» سکولاریسم سیاسی چیزی نیست که به زور به جامعه تحمیل بشود، مردم در عصر روشنگری، چه متدین و چه غیر‌متدین به این بلوغ فکری رسیده بودند که تنها راه پیشرفت، تنها راه رسیدن به دمکراسی و تنها راه زندگی در آرامش و صلح، برقراری حکومت سکولار می‌باشد. از عصر روشنگری تا به امروز مفهوم سکولاریسم حتی کاملتر و فراگیرتر از جدایی دین از حکومت شده است، سکولاریسم مدرن، نظامی هست که در آن تبعیض نباشد، نه فقط بین خداباور و خداناباور، نه فقط بین پیروان ادیان مختلف، بلکه بین زن و مرد و بین سیاه و سفید، بین شهروندان شهرها و قومیت‌های مختلف، حتی بین افراد با گرایش‌های جنسی مختلف. سکولاریسم مدرن از بحث دین فراتر می‌رود، سکولاریسم مدرن یعنی عدم تبعیض یعنی آزادی، برابری و برادری.

حالا سؤالی که باقی است این است که رابطه بین دمکراسی و سکولاریسم سیاسی چه می‌باشد؟ آیا می‌شود گفت«سکولاریسم سیاسی شرط لازم برای رسیدن به دمکراسی می‌باشد؟ و یا اینکه نه الزامی در کار نیست و حکومت دینی هم می‌تواند دمکراتیک باشد» با پاسخی که به این سؤال می دهیم آینده سکولاریسم را در میهن خودمان پیشاپیش مشخص و تعیین تکلیف می‌کنیم.

Twitter Delicious Facebook Digg Stumbleupon Favorites More

 
Design by Free WordPress Themes | Bloggerized by Lasantha - Premium Blogger Themes | coupon codes