![]() |
شورای ملی مقاومت تنها آلترناتیو واقعی رژیم جمهوری اسلامی |
آلترناتیو چیست و آلترناتیو واقعی کیست؟- قسمت اول
مقدمه:
آلترناتیو
یعنی چه؟
آلترناتیو، به معنای تشکلی سیاسی است که توانایی جایگزینی حکومت موجود را
داشته و میتواند مدیریت دوران گذار و تحقق خواستههای مردم را برعهده گیرد. در
حکومتهای دیکتاتوری، آلترناتیو نقشی کلیدی در براندازی و بازسازی نظام سیاسی
آینده را دارد. این مقاله به بررسی ویژگیها، شاخصها، و تفاوتهای آلترناتیو و
نیروی برانداز میپردازد و نمونههای تاریخی از جنبشهای موفق و ناموفق را تحلیل
میکند.
در فرهنگ سیاسی دو معنی دارد:
الف ـ آلترناتیو در کشورهای
دموکراتیک: منظور کشورهایی که انتخابات ازاد در آنها هست، به حزبی که در
مقابل حزب حاکم قرار میگیرد و خود را برای کسب قدرت در انتخابات بعدی آماده میکند،
آلترناتیو یا دولت سایه میگویند.
ب ـ آلترناتیو در حکومتهای
دیکتاتوری: در کشورهایی که در محاصره دیکتاتوری هستند و امکان انتخابات ازاد
نیست و بهاصطلاح غیردموکراتیک گفته میشوند،
تشکلی است که قصد سرنگون کردن قدت حاکم را دارد و از برنامهها و نیروهای لازم
برای تحقق این هدف برخوردار است. محتوا و ویژگیهای یک آلترناتیو واقعی، بایستی
مشخص شود تا بتوان آن را آلترناتیو یا بدیل سیاسی محسوب کرد.
بعنوان مثال ژنرال دوگل رهبر مقاومت
فرانسه و پرزیدنت منتخب مقاومت فرانسه بود، او در طول دورانی که فرانسه تحت اشغال
نیروهای نازیسم هیتلری بود، امکان هیچگونه فعالیت سیاسی در داخل فرانسه نداشت، بهمین دلیل از
انگستان دست به مقاومت مسلحانه زد و بعد از آزاد شدن فرانسه، بعنوان رهبر مقاومت و
آلترناتیو به کشورش باز گشت و در ابتدا یک اساسنامه نوشتند که اولین دولت جدید که
روی کار آمد، انتخابات آزاد گذاشت و «مجلس مؤسسان» را تشکیل دادند و سپس اساسنامه
را که از قبل نوشته بودند، تکمیل کرده و با مشورت در همین مجلس مؤسسان و تکمیل
کردن، آنرا به رأی مردم گذاشتند و با تصویب شدن آن مجدداِ جمهوری فرانسه اعلام شد.
![]() |
ژنرال دوگل و وینستون چرچیل نخستوزیر انگلستان در زمان جنگ جهانی دوم |
با تجزیه و تحلیل انقلاب
ضدسلطنتی، بخوبی در مییابیم که در زمان شاه و انقلاب ضدسلطنتی، هیچ آلترناتیوی
وجود نداشت، یعنی نیرویی که در پروسه روزگار و نبرد علیه دیکتاتوری شاه در همه
زمینهها عمل کرده و امتحان داده باشد وجود خارجی نداشت و کلیه نیروهای انقلابی و
از جان گذشته در زندان بودند و بدلیل بودن در حیطه و محدوده دیکتاتوری نتوانسته
بودند خودشان را به صورت مکفی به مردم بشناسند، تنها در این میان خمینی بود که با
استفاده از منبرها و فرهنگ مذهبی مردم، توانست خودش را بعنوان رهبر قالب کند و بعد
هم با زد و بندهای سیاسی با دول خارجی که انجام داده بود، بعنوان جایگزین وارد
ایران بشود به همین دلیل به او گفته میشود« سارق بزرگ قرن و رباینده اعتماد
مردم» و هیچوقت هم برنامه منسجمی که بصورت مواد و یا طرح باشد ارائه نکرد،
چرا که اصلا مادون این بحثها بود.
به دلیل این تجربه است که
آلترناتیو باید قبل از سرنگونی با عمل مشخص و ارائه برنامه مشخص، خودش را به مردم
شناسانده باشد.
اهمیت
آلترناتیو در چیست؟
اهمیت آلترناتیو فقط برای بعد از سرنگونی نیست، بلکه در درجه اول اهمیت آن در
دوران نبرد و فعالیت برای تغییر میباشد، چونکه در این زمان، همه نیروهای همگون و
همبستگیخواه را زیر یک چتر فراهم میکند، تا با تمرکز نیرو، روی اصل سرنگونی
متمرکز شده و تمام انرژیها را برای سرنگونی نظام دیکتاتوری سمت و سو بدهد و در
همین طریق هست که بمرور صلاحیت و صلابت سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی خودش را نشان میدهد.
پس نکته مهم این هست که آلترناتیو در جریان عمل روزمره با دیکتاتوری ساخته می
شود و نه در واپسین زمانی که چیزی به پایان حیات و سقوط دیکتاتوری نمانده است، یک
چیزی مانند قارچ از زمین سر برآورد.
نکته مهم دیگر در مورد آلترناتیو این هست که با نبرد روزمره و پیگیر خودش،
بطور مستمر نیروهای دیکتاتوری را به سمت شقه و تجزیه میبرد. چرا که با
موضعگیریهای سیاسی در سرفصلهای تاریخی، ابتدا باعث مردد شدن نیروهای دیکتاتور شده
و به فراخور این نیروها، بمرور این کار به شقه در درون حکومت میکشد که در لحظات
پایانی کار باعث آسان شدن سرنگونی دیکتاتوری میشوند.
چرا
آلترناتیو باید آنتیتز حکومت دیکتاتوری باشد؟
بدیهی است آلترناتیو سیاسی یک دیکتاتوری، مقدم بر هر چیز، بایستی بهطور واقعی آنتیتز و نقطه مقابل ایدئولوژی و ارزشهای حاکم در اساسیترین عناصر وجودی آن، یعنی ضد دیکتاتوری و ارتجاع مذهبی باشد. بنابراین نسخه بدلهایی که معمولاً محصول و دستساز ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی همین رژیم هستند و یا توسط رسانههای مغرض و استعماری تولید میشوند صرفاِ برای مغشوش کردن صحنه و منحرف کردن اذهان از آلترناتیو واقعی، وارد صحنه شدهاند، محلی از اعراب ندارند و در هر فرصتی باید این آلترناتیوهای قلابی را افشا و رسوا کرد، والا باعث هرز رفتن و گمراه شدن نیروهای واقعی سرنگونکننده خواهد شد، کما اینکه این تجربه تلخ بهصورتی واضح در قیام ۱۴۰۱ مردم ایران خودش را نشان داد که چگونه قیام مهسا از مسیر اصلیاش که سرنگونی رژیم ملاها بود خارج شد و از بعد ایدئولوژیکی چون دیکتاتوری جمهوری اسلامی، یک دیکتاتوری مذهبی هست که اساسا بر سرکوب زنان سرچشمه گرفته است، در نقطه مقابل آلترناتیو هم باید روی آزادی زنان سرمایهگذاری کند و بهمین دلیل هست که اکثریت اعضای شورای ملی مقاومت ایران از زنان تشکیل شده است و رهبری سازمان مجاهدین خلق هم در سطح مسؤل اولی، از سال ۱۳۶۸، همیشه یک زن بوده است و همچنین یک سوم نیروهای سازمان مجاهدین خلق از زنانی تشکیل شده است که به صورت حرفهای و تمام وقت آنهم در سطح مسؤلین رده بالای این سازمان در حال انجام مسؤلیت هستند و در بالاترین این انتخابها، انتخاب مریم رجوی بعنوان رئیس جمهور دوران انتقال توسط شورای ملی مقاومت ایران میباشد.
![]() |
زنان در رهبری سازمان مجاهدین خلق ایران |
چرا
در حکومتهای دیکتاتوری، آلتـرناتیو واقعی به اجبار باید در بیرون از حکومت و سلطه
حکومت شکل بگیرد؟
بدلیل اختناق کامل در حکومتهای دیکتاتوری و
اینکه هر حرکتی ولو کوچکترین حرکت سرکوب میشود، در نتیجه به اجبار آلترناتیو
واقعی باید غیر از جنس حکومت باشد و بهمین دلیل باید در خارج از حیطه این حکومت
شکل بگیرد که توان حرکت در همه زمینهها داشته باشد مانند دولت موقت ژنرال دوگل.
طبيعی است که در زير سايه سنگين حکومتی که قرار
است برانداخته شود و به همين دليل روزبهروز هارتر میشود و بر شدت اعدامها میافزاید،
هیچ آلترناتيوی شانس شکل گرفتن ندارد. تجربه تاريخی هم از همين واقعيت خبر می دهد.
آلترناتيو برانداز تنها در بيرون از حوزه نفوذ حکومت استبدادی شکل میگيرد
و از بیرون، مبارزات درون کشور را هدايت کرده و اسباب فروپاشی حکومت استبدادی را
فراهم میسازد اين يک قاعده کلی و بديهی است و لذا، کسانی که معتقدند نمیتوان با يک
آلترناتيو بيرون از سیستم، حکومتی را که در درون مرزهای کشور بصورت فعال مايشاء
عمل میکند برانداخت در واقع منکر يک اصل بديهی سياسی شدهاند.
در عین حال آلترناتيوی که دور از دسترس حکومت
استبدادی، در بيرون از حوزهء اقتدار آن، ساخته میشود، اگر بدون داشتن ريشههای
عميق در داخل کشور باشد، به سرعت به رو به متلاشی شدن میرود و به یک دور کر میافتد
که در نهایت هم ناامید از سرنگونی، یا راه زندگی در اروپا و امریکا را بر میگزیند
و یا به سلطه دیکتاتوری تن میدهد و به زیر چتر و قبای او می خزد.
این مشابه همان وضعی که خیلی از تشکلات
به اصطلاح سیاسی با بیرون آمدن از خاک میهن به آن دچار شدند.
چون در زمانهای هستیم که دیگر مبارزات بصورت فردی اصلا
جواب ندارد، بدلیل اینکه سیستمهای جامعه و حکومتی آنقدر متکامل شده است که هر مقاومت
فردی بسرعت سرکوب میشود، پس نیاز به یک حزب یا سازمان و یک تشکل منسجم میباشد.
لنین میگوید: برای خلقی به بند کشیده توسط دیکتاتوری، در
سختترین شرایط، در نقاطی از تاریخ که افق پیروزی سیاه و کبود است، در دورانی که
شرایط، در چنبره نیروهای تباهی هست و حتی باریکهای از نور، برجاده پیروزی نمیتابد،
رمز پیروزی و آزادی، داشتن سازمانی و تشکیلاتی پیشتاز و فولادین هست که با پرداخت
قیمت و ایستادگی، ابرهای تیره را بشکافد و تابش نور آزادی را محقق کند.
حالا این تشکیلات و سازمان که متشکل شده از نیروهای حرفهای
جان برکف میباشد، نیاز به عنصر رهبری کننده ذیصلاح دارد، تأکید میکنم «ذیصلاح»
![]() |
رهبری ذیصلاح ; مسعود رجوی که یک لحظه از مبارزه باز نایستاده است |
رهبری ذیصلاح یعنی چه؟
رهبری ذیصلاح، رهبری هست که وقتی در مسیر مبارزه، انجام
ضرورتی برای ادامه مبارزه فرا میرسد، یعنی فدا کردن، در انجام آن درنگ نمی کند.
پس عنصر مسؤلی است که در لحظهای که مبارزه و شرایط تیره و
تار به نظر میرسد، با مایه گذاری ماگزیمم، صحنه را میچرخاند، تصمیم گرفتن در این
شرایط البته بسیار سخت هست، آنقدر سخت که شاید تصورش هم ممکن نباشد، زمانهایی میرسد
که برای ادامه ماندگاری و روشن ماندن چراغ مقاومت ولو به اندازه یک شمع باید از
جان عزیزان و همرزمان گذشت، چون مسلم است که جان خودش برایش مهم نیست، در این
سرفصلها، عنصر پاکبازی میخواهد که از هر رگه آلودهای پاک باشد، چون اول از همه،
نیروهای مبارز به حرف کسی میکنند که میدانند خودش اول مرد یا اول زن میدان هست،
ثانیا در لحظه خطرناک و سرنوشت ساز حاضر است دقیقا همان چیزی را که به نفع مبارزه
هست تصمیم بگیرد و عمل کند، از خراب شدن چهره و نام خودش و سازمانش در مایهگذاری
برای ادامه مبارزه نمیترسد، فکر امروز و حتی فردا را نمیکند، فکر ماندگاری قیام
و سرنگونی را میکند، چرا که میداند هر چه جمع و اندوخته شده است برای همین
امر سرنگونی میباشد، پس اگر این اندوخته را در لحظه لازم بکار نگیرد دیگر برای چه
روزی نیازش خواهد شد؟ و این کاری است که بارها مسعود رجوی در مقاطع مختلف با
فدا کردن تمامی سازمانش، راه رو به جلو و ماندگاری را باز کرده است.
در نتیجه به دو دلیل نیاز به رهبری ذیصلاح میباشد:
یکم: مبارزه در برابر
دیکتاتوری، آنهم از نوع فاشیسم مذهبی، نیاز به یک رهبری دارد که حاضر به ماگزیمم
پرداخت بها برای لحظات خطیر باشد.
دوم: بدلیل نبودن آزادی
و نبود انتخابات آزاد، در زمانی که دیکتاتوری حاکم هست، این رهبری بصورت اتوماتیک
تا زمان رسیدن بهاران ازادی به خاک میهن مشروعیت مییابد.
در زمانی که همه نفسها بدلیل حاکمیت دیکتاتوری در سینه ها حبس شده است و فقط عدهای تحت رهبری یک فرد ذیصلاح به مبارزه برخواسته اند، خودبخود آن رهبری مشروعیت پیدا میکند و البته این مشروعیت تا زمانی هست که حق توده مردم به آنها برگردانده شود و انتخابات آزاد میسر شود.
0 Comments:
ارسال یک نظر