هگل: تاریخ جهان چیزی
نیست مگر پیشرفت آگاهی از آزادی
مسلما تاکنون
مقالات و نوشتارهای زیادی درباره دمکراسی نوشته و یا خواندهاید ولی در کمتر مقالهای
میتوان یافت که پایهها و الزامات ماندگاری دمکراسی در آن آمده باشد.
اگر به پایهها و
الزامات دمکراسی آگاهی لازم را نداشته باشیم، در نهایت دنبال یک هرج و مرج و
آنارشی هستیم که فکر میکنیم آزادی باید و فقط در رعایت فقط حقوق ما انجام گیرد و این
یک اشتباه فاحش و مهلک میباشد.
مقالهای که در
زیر مشاهده میکنید حاصل جمعی کار چند نفر میباشد که تقریبا هر کدام روی پایهای
از دمکراسی بصورت مختصر کار کرده و آنرا گرد آورده اند، پایههایی همچون: حقوق
بشر، آزادی بیان، مطبوعات آزاد(کار در جای خودش اختلاف این دو واضح گفته خواهد
شد)، آزادی مذاهب، برابری و رعایت حقوق زنان و مردان، حکومت اکثریت و حقوق اقلیت،
حاکمیت قانون، مشروطیت، قوه قضاییه مستقل، دولت پاسخگو
دموکراسی برگرفته از واژه يونانی دِموس، به معنای مردم است. در حکومتهای دموکراتيک، اين مردم هستند که بر قانونگذار و دولت حکومت میکنند.
هگل در مورد
آزادی میگوید:
«تاریخ جهان چیزی
نیست مگر پیشرفت آگاهی از آزادی».
نگرش ها در مورد آزادی بسیار زیاد است و هر
متفکری با توجه به اهمیت و ضرورتی که برای حق فطری تفکیک ناپذیر بشر- آزادی – قائل
است، آنرا تعریف می کند.
جانلاک برای
تعریف آزادی از حق به عنوان ایجاد کننده آزادی شروع میکند، درحالیکه چارلز منتسکیو
بحث آزادی را از قدرت به عنوان مهمترین خطر و تهدید برای آزادی آغاز میکند.
فیخته، فیلسوف بزرگ ایدئالیست آلمان، معتقد است کسی که معنای درست و حقیقی ‹فلسفه›
را درک کرده باشد، آنگاه خواهد دید که فلسفه در ذات خود چیزی نیست مگر «تحلیل
مفهوم آزادی».
آزادی به
معنای توانایی انجام کارها و انتخابهای فردی بدون هیچ گونه محدودیتی است. این
مفهوم به دو بخش تقسیم میشود: آزادی فردی و آزادی اجتماعی. آزادی فردی به حق هر
انسان برای انتخاب مسیر زندگی خود اشاره دارد، در حالی که آزادی اجتماعی به حقوق
جمعی افراد در یک جامعه مربوط میشود. در واقع، آزادی به ما این امکان را میدهد
که خود را بیان کنیم، افکار و عقاید خود را ابراز کنیم و در زندگی اجتماعی مشارکت
داشته باشیم.
مسئله آزادی،
مسئلهای است که پيشينه آن به یونان باستان بر میگردد. در یونان و روم باستان،
تنها بالاترین رده های جامعه از آزادی بالایی برخوردار بودند.
حدود سالهای ۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح اهالی آتن و
چندین شهر از ایالت های یونان که حکومتهای دموکراتیک داشتند.
گروه اقلیتی از
شهروندان میتوانستند رأی بدهند، اما زنان، بردگان و خارجی ها از چنین حقوقی
برخوردار نبودند.
به مرور تاریخ که
جلو رفت، ابزار کار و تولید پیشرفت کردند، همزمان بهرهکشی واستثمار هم بوجود آمد
که این اصلیترین پایه ماندگاری حکومتهای دیکتاتور و اولیگاریشی بوده و هستند و
البته همزمان بدلیل بالا رفتن میزان آگاهی انسانها نسبت به استبداد و
استثمارشان، قیامهایی در سراسر دنیا شکل گرفته است و بسا انسانهای ازاده و
شریفی که جان برای رسیدن به این هدف والا گذاشتهاند و همه یک خواسته داشتهاند« آزادی»
کلمهای که بهجرأت میتوان آنرا مقدسترین کلمه در هر فرهنگ و نژادی بیان کرد.
و در پیشرفت و
جلو رفتن تاریخ، انواع حکومتهای دمکراتیک و یا به ظاهر دمکراتیک بوجود آمدند در
حالیکه
اگر چه تفاوتهای جزئی ميان حکومتهای دموکراتيک مختلف جهان به چشم می خورد، برخی اصول و شيوههای خاص، دولت های دموکراتيک را از ساير اشکال دولت متمايز میسازند.
٭ دموکراسی نوعی از حاکمیت است که کليه شهروندان در آن، چه مستقيم و چه غيرمستقيم و از طريق نمايندگان منتخب خود، از قدرت سود میجویند و وظائف مدنی خود را انجام میدهند.
٭ دموکراسی مجموعه ای از اصول و روشهایی است که از آزادی انسان دفاع میکند؛ دموکراسی نهادينه شدن آزادی است.
٭ دموکراسی بر پايه حکومت اکثريت و حفظ حقوق فردی و اقليتها استوار است. جوامع دموکراسی، ضمن احترام به خواست اکثريت، مدافع سرسخت حقوق اساسی افراد و همچنين گروههای اقليت هستند.
٭ جوامع دارای دموکراسی نظارهگر تشکيل دولتهای مرکزی هستند و با هدف تمرکززدايی
قدرت از دولت مرکزی، آنها را به سطوح ايالتی و محلی تقلیل میدهند با درک اين که دولت های محلی بايد در حد امکان در دسترس و پاسخگوی مردم باشند.
٭ جوامع دارای دموکراسی میدانند که يکی از وظایف اصل شان دفاع از حقوق اوليهای همچون آزادی بيان، آزادی دين، حق برخورداری برابر از سوی قانون، و فرصت سازماندهی و مشارکت کامل در امور سياسی، اقتصادی و فرهنگی يک جامعه است.
٭ جوامع دارای دموکراسی به طور منظم انتخابات آزاد و عادلانهای برگزار میکنند که همه شهروندان حق شرکت در آن را دارند. در شیوه دموکراسی، انتخابات نمیتواند نمايی ظاهری باشد که ديکتاتورها و يا حزب خاص در پشت آن مخفی شوند، بلکه، انتخابات رقابتهای واقعی با حمايت مردم هستند.
٭ جوامع دارای دموکراسی دولتها را قانونمدار
میسازند و متضمن اين امر هستند که تمامی شهروندان از حمايت یکسان قانون برخوردار باشند و دستگاه حقوقی از حقوقشان دفاع کند.
٭ جوامع دارای دموکراسی متفاوت از يکديگر هستند و هر يک از آنها حيات سياسی، اجتماعی، و فرهنگی
خاص ملت خود را منعکس میکند. جوامع دارای دموکراسی همگی بر پايه يک سری اصول اساسی و نه شيوههای يکسان استوار هستند.
٭ در يک حکومت دموکراتيک، شهروندان نه تنها دارای حق و حقوقی میباشند، بلکه موظف به مشارکت در سيستم سياسیای که از حقوق و آزادیهايشان دفاع م کند هستند.
٭ جوامع دموکراتيک به ارزشهايی همچون تحمل ،همکاری و مدارا پايبند میباشند. جوامع دموکراسی
دريافتهاند که برای دستيابی به وفاق، مدارا لازم است و همچنين اينکه شايد وفاق هميشه قابل حصول نباشد.
به قول ماهاتما گاندی، "عدمتحمل خود يک نوع خشونت است و يک مانع برای به وجود آمدن يک روحيه دموکراتيک راستين."
مهاتما گاندی رهبر و بنیانگذار هندوستان جدید
و احمد شاملو،
شاعر فقید ایران در مورد فقدان آزادی اینچنین سروده است:
![]() |
شعر احمد شاملو در مورد آزادی |